اولین روز تابستونی
اولین روز تابستونی
گرچه برای ما(من و بلا)از همان دیروز شروع شد.
بعد از دادن امتحان و رسیدن به خانه و یه دوش خنک و سبک کننده، و رسیدن مهمانانی که از راه دور آمده بودند و یه خواب دل نشین،بودن با بهترین دوستت بهترین چیزه..
اماده شدن برای بیرون رفتن همراه دوستات...و من و بلا و ویوات باهم دیگر پیش به سوی کتابخانه و زبان گستر و پلکیدن...
مسئولای کتابخونه عوض شدن.بی توجهی شونو میزاریم به حساب تازه کار بودنشون.البته من اهمیتی نمیدم،من میرم کتابای خودمو پیدا می کنم و تا جایی که نیاز داشته باشم اون تو هم میمونم.
همونطور که مسئول کتابخونه قبلی رو مخم بود.
کتاب زیاد گرفتیم.البته من زیاد گرفتم.طبق معمول.
یکیشون که الان دارم میخونم:
راز موتور سیکلت من
اثر:رولد دال عزیز و گرامی.
#دلم میخواد اثرات این نویسنده همه رو بخونم.حتی با وجود بچه گونه بودنشون.به یه بار خوندن می ارزن حداقل.
کتاب دوم:
شگفت زده
اثر:برایان سلزنیک
#بلا این کتاب رو پیدا کرد و من ازش واقعا متشکرم.دوست دارم این کتاب مال خودم باشه.
کتاب سوم:
خاطرات پسربچه ناقلا
اثر:وامبا(از اسم مستعارش استفاده کرده و ما را در عالم هپروت گذاشته که نامش چیست.)
کتاب چهارم:
کیهان
اثر:فلیکس پیرانی و کریستین روش
#کاملا اتفاقی و در حالی که به دنبال کتاب فیزیکی برای دوست گرام می گشتم یافتمش.
کتاب پنجم:
سگی که به سوی ستاره ای می دود
اثر:هنینگ مانکل
#اولش بی توجه بودم ولی بعد دوباره بلا اسمشو خوند و دوباره آخر از همه رفتم گرفتمش.
با خودم عهد بسته بودم تا یه کتاب فیزیک برای بلا پیدا نکردم از بین اون قفسه ها بیرون نیام.و بالاخره یکی پیدا کردم و امیدوارم واقعا خوشش بیاد.
ویوات هم یه کتاب گرفت.
بعدش رفتیم سمت زبان گستر،و فهمیدیم کتاب Wonder تو ایران چاپ نشده به انگلیسی.در نتیجه منم کتاب فارسیشو نمی گیرم و نمیخونم.البته پاش بیوفته میخونم ولی خودم نمیخرم.
بعدش رفتیم پلکیدیم کلا.و ویوات را با واژه پلکیدن آشنا کردیم و کلی خندیدیم.
بستنی هم خوردیم جاتون خالی.:))))))
دلم میخواد مفصل تر بنویسم ولی باید برم.
ماه رمضون همگی تون مبارک و پر از خوبی.
ما رو سر نماز و دعاهاتون فراموش نکنید.التماس دعا.
دوستتون داریم کلی.
پ.ن:پیش به سوی اولین سحری ماه رمضون 95.خدایا دوستت دارم:)ممنونم به خاطر همه چیز...